مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

مهدیــــــار، دردونه مامان

اطرافیانت

  من (مامانت ): زهرا بابات : امیر مامان مامانت : هما مامان بابات: شهلا بابای مامانت: اکبر بابای بابات: حبیب خالت : فاطمه عمه هات: الهام - لادن - ندا داییت : علی عموت: احسان همه دوست دارن و یادت باشه که تو هم دوسشون داشته باشی و همیشه همیشه به همشون احترام بذاری. ...
25 اسفند 1389

چهارشنبه سوری

سلام پسرم. این مدت که برات ننوشتم مشغول خونه تکونی بودم چند روزم خونه مامانم بودم. دیشب شب چهارشنبه سوری بود. یعنی آخرین چهارشنبه سال.این روز مراسم خاص خودشو داره. صبح قبل از اینکه ترقه بازی ها شروع شه رفتم آرایشگاه و برای عید آماده شدم.. خانواده من و بابات خونمون بودن و شام خوردیم. بعد با بابا امیر و خاله و دایی و عمه هات رفتیم توی حیاط و یه کم شیطونی کردیم. البته کارای خطرناک نکردیم. خیلی هم مواظب بودیم که نترسی. البته به سفارش بابات دستای من تو گوشم بود که خدای نکرده نترسم که باعث ترس توهم بشه. خلاصه بعد از یکمی سرو صدا کردن برگشتیم بالا که سرما نخوریم . عزیزم، بعضی آدم ها هستن ک...
25 اسفند 1389

جشن ویارونگی

روز یکشنبه 17 بهمن مامان هما یه جشن ویارونگی برامون گرفت. تو این جشن حضور تو به همه اعلام شد. همه خانم ها و دختر های فامیلای من و بابات و چند تا از دوستامون که تقریبا 50 نفر میشدن دور هم جمع شدیم و اول برای سلامتی تو دعا کردن و قرآن خوندن. بعد از خوردن عصرونه که یه میز پر از خوراکی های خوشمزه ی ترش و شیرین و غذا و آش بود؛ به خاطر وجود نازنین و کوچیکت جشن گرفتیم و تا شب رقصیدیم. خیلی خوش گذشت. عکسهای اون روزم هست. هر موقع دوست داشتی نشونت میدم عزیییییزم. ...
8 اسفند 1389

سلام

سلام عزیزم امروز که من این وبلاگ رو میسازم  142 روزه که خدا تورو به من هدیه داد تا توی وجودم رشد کنی و از من تغذیه کنی. تا به امید خدا چند وقت دیگه به دنیا بیای. من مامانتم.  21 سال ازت بزرگترمو اسمم زهرا س. باباتم 27 سالشه. اسمش امیره . راستش هنوز واسه تو اسم پیدا نکردیم.... ...
8 اسفند 1389

اولین تصویر

عزیز دلم، این اولین عکسیه که وجود نازنینتو به همه ثابت میکنه. این عکس نشون میده که قلب مهربونت در طپش هست و باید با جون و دلم مواظبت باشم ... دوست دارم   v\:* {behavior:url(#default#VML);} o\:* {behavior:url(#default#VML);} w\:* {behavior:url(#default#VML);} .shape {behavior:url(#default#VML);} Normal 0 false false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 ...
8 اسفند 1389

صورت کوچولو

روز 5شنبه 28 بهمن 89 من و مامان بزرگ مهربونت (هما) با بابا امیر رفتیم سونوگرافی که بفهمیم تو دختری یا پسر. البته دکترم گفته بود به احتمال زیاد پسری. ساعت 8:20 صبح رسیدیم و وقتی نوبتمون شد روی تخت خوابیدم و دکتر به محض اینکه دستگاه رو روی شکمم گذاشت گفت یه پسر خوشگلی تو دلمه. اینم عکسته: تو این عکس تو 18 هفته و 6 روز سن داری. ...
8 اسفند 1389

خصوصیاتت

سن :  19هفته.... جنسیت : پسر........ ضربان قلب: منظم ؛ 137 در دقیقه    (قربون قلب کوچولوت که مثل گنجشک میزنه) وزن: 280 گرم. (ای شیطون. هر چی من میخورم ازم میگیری میخوری... بخور نوش جونت) قد : 21 سانتی متر. (طبق آمار ماشالا قدت به بابات و بابام رفته. خوب قد بلندیااا ) زمان تقریبی به دنیا اومدنت: 24 تیر 1390 (تو ام مثل خودم متولد تیری!! فداات ) ...
8 اسفند 1389